سلام.دختری 20 ساله هستم.خواستگار زیاد دارم.الان خواستگار 28 ساله ای دارم که همشهری هستیم ولی محل کارش تهران هست و باید اونجا زندگی کنیم. یکبار با او صحبت کردم و خیلی زود باهم صحبت کردیم با شوخی و خنده و گفت خیلی دختر خوبی هستی.خانوادشم که از خداشونه..خیلی آدمه اجتماعی و پر انرژی هستش مثل خودم ولی بیشتر.ولی من روابط باز با پسران نداشتم زیاد و همیشه ترجیح میدادم با یک نفر تا اخر عمرم بمونم نه صد نفر.اما اون دوستان دختر و پسر زیادی داره و میگه صمیمی باهاشون و دوست داره همسرشم تو جمع شون باشه.ولی گفته ازدواج واسش تعهده.نماز نمیخونه من میخونم ولی نه همیشه.خدارو قبول داره ولی به دین عمل نمیکنه.دوست نداره حجاب کنم.منم دوست ندارم خیلی باز راه برم.همیشه واسه خودم چارچوب داشتم ولی این نه.محدود فکر نمیکنه.بلند پروازه.اهل ریسک و تجربه هیجان انگیزه و شاده و دوس داره زنشم به خودش برسه کارای جدید کنه هر روز و همراهش باشه تو کارای هیجان انگیز. ایناشو دوست دارم.ولخرجه میگه پول دارم وسعی میکنم درآمدمو بیشتر کنم تا قناعت و به خودم سختی نمیدم و ارامش میخوام و لذت از زندگی.گفته چند جلسه باید بحرفیم و مشاوره بریم.
حس میکنم خنگم در مقابلش.خیلی مغزش پره تو هر زمینه ای.میترسم نتونم بهش برسم و مث یه زنه عقب مونده بام رفتار کنه. میترسم به دخترای دور و ورش حسادت منم یا دوستاشو بم ترجیح بده و تو شهر غریب تنها باشم همش.گرچه من صب تا ظهر سرکار باید برم ولی این 9 شب میاد.میترسم بعد ازدواج زیاد وقت واسم نذاره
توروخدا راهنماییم کنین.